سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر :
قالب شعر : غزل

کــاش مـی‌شــد بگـذارنــد مُهیـا گــردد           شبِ او صبـح به محـرابِ مصلا گردد

شبِ او صبح نشد، نیمه شب او را بردند           تا که با زخمِ زبان آن شبش احیا گردد


درِ آتـش زده کــم بــود بیـاُفتـد رویَــش           بـاز کـم بود که میخی به تَنی جا گردد

پیشِ طفلان پِیِ مَرکب پدر پیری رفت           تـا کـه این کوچـه پُر از نـالۀ بابا گردد

روضۀ غربتِ پـیـری کـه بـه زانو آمد           بــه امیـدی کــه گُـلِ گُمشده پیدا گــردد

پیــرمـردی بــه ســرِ نعشِ جوانش آمد           شـاهــدِ کَــم شـدنـش وقـت تَقَـلا گــردد

اِربــاً اِربــا بــدنی دیـد به دستش فهمید           هــرچــه کردند نشـد تیغِ دگر جا گردد

دشنه و تیغ و تبر دست به دست هم داد           بــدنـی بــاز شــود مثــل معمــا گــردد

دست و پا زد پسری تا پدری جان بدهد           دست و پا زد پسری تا کمری تا گردد

چشم را نیزه گرفته است اگر چشمی بود           کـاش می شـد نظرش قـسمتِ بابا گردد

نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.



شعله بر خانه‌اش انداخت حرامی تا زود           درِ این خانـه به یک ضربۀ پا وا گردد


دو قـدم راه نرفتـه بــه زمیـن می اُفتـاد           کـه پُــر از زخـمِ تـنِ خستۀ مولا گردد



فرصتـی هیـچ نـدادنـد و کـشیـدند تنـش           قـبـل از آنی که نفس تازه کند پـا گردد



گرچه می خورد زمین گرچه کشیدند به خاک           روضه ای خواند غـمش باز مُداوا گردد



دست انداخت به دورِ بدنش ریخت زمین           دست انداخت دهـانش نَفَـسش وا گـردد



چند عضو از بدنِ اکـبرش آنجا کَم بود           خواهـرش بود ولی حـلقـۀ نا محرم بود